فرزندان دوم خانواده اغلب قربانی سندروم فرزند میانی Middle child syndrome هستند؛ سندرومی که به احساس به حاشیه رانده شدن فرزند وسط اطلاق می شود. به این صورت که، والدین فردی که یک برادر یا خواهر بزرگ تر و یک برادر یا خواهر کوچکتر از خود دارد، بیشترِ توجه و سرمایه گذاری خود را روی فرزندان اول و آخر می گذارند و لذا فرزند میانی کمتر به عنوان کودک مورد توجه قرار می گیرد.
البته این پدیده، یک اختلال بالینی حقیقی شناخته نمیشود و پژوهشگران بر این باورند که این فرزندان رفته رفته با محیط و جایگاهشان وفق مییابند.
اغلب مواقع، فرزندان دوم خانواده تمایل دارند از برادر یا خواهر بزرگ تر خود پیشی گرفته و یک قدم جلوتر از آن ها بایستند. این افراد عموما جاه طلب و به دنبال کسب موفقیت های بیشتر هستند اما به ندرت خودخواه و از خود راضی می شوند.
آن ها به تعیین اهداف بزرگ برای خود علاقه بسیاری دارند. به همین خاطر تعداد شکستهایشان بیشتر از بقیه است اما به همان میزان هم یاد می گیرند چگونه با مصائب و مشکلات زندگی مواجه شده و موانع را از میان بردارند. در نتیجه تمامی این موارد، فرزند دوم خانواده همیشه شخصیتی قوی و مستقل دارد. این اشخاص بسیار اجتماعی، خودمحور و برقرار کننده صلح و آرامش هستند و کمتر روی خانواده خود متمرکز باقی می مانند.
سندروم فرزند میانی Middle child syndrome چه پیامدهایی دارد؟
بر اساس دانسته های موجود باید گفت که ترتیب تولد در خانواده ها میتواند روی هوش و شخصیت فرزندان تاثیر گذار باشد زیرا رفتار والدین با فرزندان روی شکل گیری احساسات، شخصیت و حتی هوش آن ها بسیار موثر است.