قالب های فارسی وردپرس 1

این وبلاگ جهت دسترسی آسان شما عزیزان به قالب های برتر وردپرس به صورت فارسی تدوین و راه اندازی شده است.

قالب های فارسی وردپرس 1

این وبلاگ جهت دسترسی آسان شما عزیزان به قالب های برتر وردپرس به صورت فارسی تدوین و راه اندازی شده است.

زندگی راننده تاکسی چگونه می‌گذرد؟

زندگی راننده تاکسی چگونه می‌گذرد؟

آزادی بیا... آزادی، آزادی... صدای آزادی بلندتر است، ولی در حد فاصل هربار گفتن این کلمه با صدای راننده، صدا‌های خطوط دیگر درهم مخلوط می‌شوند. انقلاب، جمهوری، محسنی. بعد صدا‌ها مختلط گم می‌شوند و انگار فریاد‌ها از همدیگر پیشی می‌گیرند.

روزنامه همشهری - مائده امینی: آزادی بیا... آزادی، آزادی... صدای آزادی بلندتر است اما در کران فاصل هربار گفتن‌ این کلمه با صدای راننده، صداهای خطوط سایر مختلط درهم می‌شوند. انقلاب، جمهوری، محسنی....بعد صداها درهم گم می‌شوند و انگار فریادها از همدیگر پیشی می‌گیرند.


سرم را به چپ می‌چرخانم. مدام به این فکر می‌کنم که از کجا آغاز کنم که کسی از پشت سرم عدل می‌زند: «خانم انقلاب؟ حرکته‌ها! یه‌نفر می‌خوام». اما من پایین پل، روی نخستین نیمکت می‌نشینم و حرف‌ها و سؤال‌هایم را مزه‌مزه می‌کنم. یگانه از راننده‌ها که تصور اصلا حوصله ندارد صندوق تاکسی زردرنگش را می‌زند و تصور که از چیزی کفری شده باشد، بساط چای را راه می‌اندازد.


کمی آنطرف‌تر گردآوری کوچکی از راننده‌هایی برپایی شده که یا در نوبت‌اند یا احتمالا امیدی به پُرشدن ندارند. «با کلی چک و چونه به زور بهش 800دادم. 2 روز دیگه لاستیکم نمی‌تونیم بخریم.»، «لاستیک که خوبه، من صفحه‌کلاچم پیدا نمی‌شه. اونجاهایی‌ام که داره 3برابر قیمت می‌ده». خودم را میان حرف‌های راننده‌ها می‌اندازم و می‌پرسم: «کرایه‌تون چقدره؟» راننده‌ای که تا همین لحظه ساکت بود، می‌گوید: «1700. اگه خرد داری بشین عقب جا هست». خودم را شناسایی می‌کنم و تیکه و متلک‌های« چه عجب رسانه‌ها یاد ما افتاده‌اند» و... را به جان می‌خرم.


«اوضاع شغلی؟ منظورت از اوضاع شغلی چیه دقیقا خانم؟ من اگه با بدبختی یک روز 100هزارتومن شغل کنم حداقل 50تومنش خرجه. بعضی وقتا 70تومن. اگه ماشین به هزینه افتاده باشه، 150تومن از 100تومن باید خرجش کنیم. شما به این می‌گی شغل؟».


کم کم همه راننده‌ها بعید ما جمع می‌شوند. راننده بی‌توجه به اطرافش با گرما و صدای بلند ادامه می‌دهد: «گوشت قرمز کیلویی 50هزارتومان گران شده. کرایه من درون این خط فکر می‌کنی چقد اغلب شده؟ 200تا تک‌تومنی. اصلا شما خودت چن‌وقته 200تومنی دیدی؟ شما که روزنامه‌نگاری بگو انصافه؟ بنویس که ما هم آدمیم و خیلی شبا دست خالی خونه می‌ریم».


می‌خواهم وارد جزئیات دیگری از تاکسی‌ها، آدم‌ها و اتفاق‌های این پایانه شوم ولی لحظه به لحظه دورم شلوغ‌تر می‌شود و صدای اعتراض‌ها بلند‌تر: «خانم شما خبرنگاری؟ ما بیمه نداریم. باید خودمون خودمون رو خویش‌فرما بیمه‌ کنیم. مگه من چقد پیشه می‌کنم؟ چقد در روز؟ چقد در ‌ماه برام می‌مونه اصلا؟ انگار کمر همت بستن صنف ما رو منهدم کنن. چراشو نمی‌دونم.»


آقای عصبانی آن سمت پل، اکنون چایش را ریخته و لیوان به‌دست جلو می‌آید. فهمیده که خبرنگارم. یک به دو نرسیده می‌گوید: «خانم شما که خودت اینجا نشسته بودی. دیدی. خط ما خالیه. من دیروز صبح تا عصر درون خط بودم و 45هزار تومن شغل کردم. اونوقت خدا نکنه اجاره هزار و 900تومنی رو از مسافر، 2تومن بگیری...».


محمد امانی خودش را معرفی می‌کند و تقریبا  جمله پیشین را نصفه‌کاره می‌گذارد. شکایت او از کیفیت ماشین‌هاست و می‌گوید عمر مفید یک تاکسی 10سال است و وام‌هایی که تاکسیرانی برای خرید خودرو می‌دهد، کارمزد‌های فوقانی دارد؛ «ماشین‌هایی که از کارخونه به ما می‌رسه، هر سنه دریغ از پارساله. کیفیت و کمیت روزبه‌روز کاهش پیدا می‌کنه. راز سیلندرا و واشرا مشکل دارن. هر بار برای تعمیر ماشین می‌ریم، بین یک‌میلیون الی 2میلیون‌تومن از جیب هزینه می‌کنیم. راننده تاکسی بودن خانم، همون اجل تدریجیه.»


شمس- تاکسیران نمونه- انگار که تیر رها را می‌زند؛ «خلاصه‌ش اینه خانم، این کار تعطیل شده. چن‌‌سال دیگه، نه من و نه شما داخل خیابون تاکسی نمی‌بینیم. وقتی یه تعمیر موتور 4میلیون‌ تومان خرج روی دست ما می‌ذاره. 4میلیون یعنی ساعت‌ها و ایام درون خیابان کلاچ و ترمزگرفتن و با صدها آدم مختلف راز و کله زدن... این یعنی فاتحه پیشه ما خونده‌ست.»


سهم راننده‌های داخل شهری؛ آلودگی


دخل و خرج تاکسی‌های درون شهری به‌هم نمی‌خواند و این همه ماجراست. آنها ساعت‌ها در روز عدل می‌زنند، رانندگی می‌کنند و کلاچ و ترمز می‌گیرند. با مسافر، با کارگر مکنده بنزین، با راننده‌های دیگر... تاکسی‌گردان‌ها کم و بیش باید با تمام شهر راز و کله بزنند. کل عمر راننده‌های تاکسی در شلوغی، آلودگی و استرس می‌گذرد. خیلی‌هایشان به دردهای مفصلی مختلف دچار شده‌اند و حسرت یک بیمه تکمیلی ساده به دلشان باقیمانده است.


شمس 6سال راننده خط المپیک-باقری بوده. او در گفت‌وگو با همشهری می‌گوید: لغایت همین یگانه دوسال تازه آن‌قدر بازار این خط کساد بود که اگر روزی 30هزار تومان کار می‌کردیم آن روز جشن می‌گرفتیم. منطقه 22 هنوز که هنوز است رونق ندارد و راننده‌ تاکسی‌های خطوط مختلف این منطقه گاهی در یک روز تنها زیان می‌کنند.


تاکسی‌های یتیم فرودگاه


تا پشت تلفن خودم را معرفی می‌کنم، امیرحسین برافروخته می‌شود؛ «همه فکر می‌کنند تاکسی فرودگاه پولدار است اما ما از همه بدبخت‌تریم. یک‌بار نشد یک نفر پای درددل ما بنشیند. تاکسی‌های فرودگاه یتیم‌اند. مظلوم‌اند. من خودم شب‌کارم. از ساعت 5عصر الی 5صبح پیشه می‌کنم. ولی چه کاری؟ عصر می‌روم فردوگاه و در نوبت می‌نشینم. از وقتی اسنپ آمده معاش ما بریده شده. ساعت یک دو پس از نصف‌شب نوبتم می‌شود. یک سرویس به من می‌خورد، انگاشت کنید 30هزار تومان، 50هزار تومان. لغایت میان شهر می‌آیم و برمی‌گردم مجدد توی نوبت. آیا لغایت 5صبح مجدد نوبتم بشود یا نشود... .»



ولش کن! راننده تاکسیه دیگه...


درددل‌های راننده‌های این وسایل نقلیه اما به مصایب اقتصادی چکیده نمی‌شود. شمس می‌گوید:« گاهی درون یه روز بارها دل ما شکسته می‌شه. تو ایران راننده تاکسی هیچ احترام و قربی نداره. هر آدم از طریق می‌رسه به ما از بالا نگاه می‌کنه: ولش کن، راننده تاکسیه دیگه. انگار که راننده تاکسی یه‌جور ناسزا باشه. ما هیچ جایگاهی درون جامعه نداریم و کاملا فراموش شد‌یم.»


همین چندجمله آخر، آن‌قدر در سرم تکرار می‌شود که تصور سال‌هاست چیز دیگری نشنیده‌ام. از ترمینال خارج می‌شوم ولی صدای فریاد راننده‌ها هنوز در گوشم می‌پیچد و به این اندیشه می‌کنم که ساعت‌ها داد زدن و عدل شنیدن، شاید احد از بزرگ‌ترین تلخی های داشتن یک تاکسی است.

منبع

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.