قالب های فارسی وردپرس 1

این وبلاگ جهت دسترسی آسان شما عزیزان به قالب های برتر وردپرس به صورت فارسی تدوین و راه اندازی شده است.

قالب های فارسی وردپرس 1

این وبلاگ جهت دسترسی آسان شما عزیزان به قالب های برتر وردپرس به صورت فارسی تدوین و راه اندازی شده است.

انتخاب محل درمان را به خودشان واگذار کنید 

ممکن است بیماری عقل آدم را زائل کند اما باز هم نباید خودتان را عقل کل بدانید و خیال کنید با انتخاب درست عمر عزیزتان را بیشتر و رضایتشان را افزون می کنید. شاید آن بنده خدا برای خودش دلایلی دارد که شما ندارید. دلایلی که با ترس از آمپول و زشتی و زیبایی پزشک شروع می شود و تا مسائل مهم اعتقادی و اندیشه ای پیش می رود. برای آن که منظورم را بهتر درک کنید، دو مثلا می زنم: کسی را می شناختم که هر نوع مرضی می گرفت، سراغ دکتر «آ.ی» می رفت. دکتری که اعتقادی به آمپول نداشت و گمان می کرد درد سوزن فقط دردی بر دردهای بیمار اضافه می کند. شاید به خاطر همین نگاهش است که هنوز هم مطب شلوغی دارد. البته آن بنده خدایی که گفتم حالا دیگر نیازی به پزشک معالج ندارد؛

 

نه این که خودش خواسته باشد، بلکه چون مردگان اساس به ناز هیچ طبیبی نیاز ندارند. نفر دوم کسی است که گمان می کنم او را می شناسید و اگر نگرش سیاسی از انصاف دورتان نکرده باشد، همیشه نامش را به نیکی یاد می کنید. منظورم زنده یاد میرزا محمدخان مصدق السلطنه معروف به دکتر محمد مصدق است؛ نخست وزیر خوشنامی که افتخار ملی شدن صنعت نفت نیز به نیکنامی اش سنجاق شده است. آن طور که از فرزندش، دکتر غلامحسین مصدق، نقل شده به نخست وزیر معزول و در تبعید پیشنهاد می شود برای درمان بیماری اش به لوزان سوئیس برود. این پیشنهاد نه تنها خوشحالش نمی کند، بلکه باعث می شود با پرخاش بگوید: «چرا باید به خارج بروم؟ پس شما که ادعای طبابت می کنید و در خارج هم تحصیل کرده اید، چه کاره اید،

 

لعنت خدا بر من و هر کس که در این زمانه بخواهد مخارج زندگی چندین خانواده فقیر این مملکت را صرف آوردن دکتر برای معالجه من از خارج بکند. «البته آنچه شخصیت این سیاستمدار بیمار را جالب تر می کند، برخوردش با دکتر معالجش، اسماعیل یزدی، است. این پزشک حاذق روایت کرده است وقتی برای معالجه نخست وزیر بوده و دکتر یزدی به عنوان نماینده دانشجویان حضور داشته است. دکتر یزدی ماجرای آن دیدار را به یاد دکتر مصدق می آورد. نخست وزیر معزول و در حصر با یادآوری این دیدار می پرسد: «آقای دکتر آیا آن بار که مرا دیدید، راضی از پیش من رفتید؟» دکتر یزدی به گفته خودش پاسخ مثبت می دهد. دکتر مصدق با شنیدن این جواب، لبخند همیشگی اش را بیشتر می کند و می گوید: «حالا می توانم با خیال راحت دهانم را برای معاینه باز کنم.»

 

هیچ وقتی سعی نکنید از مسائل خصوصی بیمارتان سر دربیاورید 

یادتان باشد بیمارجماعت به خاطر ضعف جسمانی دهن لق تر می شود. ممکن است در نقش یک مسیحی کاتولیک فرو رود و شمار ا کشیشی ببیند که با شنیدن اعترافاتش زمینه آمرزشش را فراهم می سازید اما بعدها از این اعتراف پشیمان و رابطه تان تیره و تار شود. البته اگر پرستار آدم های مهم خصوصا سیاستمداران و تصمیم گیرندگان برای مردم شدید، روش فرق می کند؛ نه تنها از آن ها حرف بکشید، بلکه یادداشت برداری هم بکنید تا فراموش نشوند. درست مثل آقای لی جی سویی، پزشک مخصوص مائو تسه تونگ، که نشان داده است دیکتاتورها کاین جلوه در پشت تریبون می کنند چون به خلوت می روند آن دیگر کار می کنند؛ البته با عذرخواهی از جناب آقای حافظ.

  http://www.beytoote.com/psychology/khanevde-m/deal6-with-patients.html

خانم الف به برنامه کاری این هفته که توی تقویم روی میز کارش نوشته، نگاه می کنه و به صدایی که از پشت تلفن می آد گوش می ده. اما فکرش پیش امتحانیه که باید تا 3 ساعت دیگه برگزار کنه و هنوز سوالات رو هم طرح نکرده. وسط سوالات امتحان که توی سرش داره طرح می کنه یادش می آد که ای وای! پتویی که داده خشکشویی از ماه پیش توی خشکشویی مونده. یه تکونی به خودش می ده. کمرش درد گرفته و این یادش می آره که چند هفته ست یه ورزش درست و حسابی انجام نداده.

 

همین طور که توی مغزش دنبال یه وقت خالی واسه ورزش کردنه، یه دسته ورق می آد توی ذهنش که روش یه سری اعداد و محاسبات مربوط به پروژه ست، کاش می تونست یه وقتی خالی کنه و دوستاش رو دعوت کنه خونه، اما... صدای پشت تلفن می گه خانم دکتر به عرایض بنده گوش می دین؟ خانم الف به خودش می آد و می گه بله بله! کاملا حواسم به شماست. صدا می گه: عرض می کردم... بعد از چند دقیقه تلفن رو قطع می کنه و روی تقویم یادداشت می کنه روز پنجشنبه عصر ساعت 18 جلسه با گروه....

 

خیلی از ما آدم هایی را اطراف خود می شناسیم که تمام روز و حتی شب وقتی خواب اند، درگیر کارند. کسانی که به سرعت میز شام خانوادگی را ترک می کنند تا به یک تلفن کاری جواب دهند، کسانی که قدرت نه گفتن به کارهایی را که به آن ها پیشنهاد می شود- حتی با وجود اطمینان از نداشتن وقت کافی برای انجام کار پیشنهادشده- ندارند. کسانی که لزوما با این که همیشه هم درحال انجام کارند، اشخاص ثروتمندی نیستند؛ اما به نظر می رسد که دست های آن ها به میز کار قفل شده است، افرادی بدون آرامش و تقریبا همیشه مشوش.

  

عوارض اعتیاد به کار به صورت کلی در دو دسته است: 

• عوارض با نشانه های فیزیولوژیک مانند سردرد و خستگی و سوءهاضمه و تیک های عصبی؛

 

• عوارض روانی و رفتاری مانند زود از کوره دررفتن، بی خوابی، بیش فعالی، فراموشکاری و خستگی.

 

مسئله اساسی اینجاست که معتادان به کار کمتر از همکاران خود که با روش سالم تر کار می کنند، بازدهی دارند. کار زیاد باعث می شود که فرد سال ها به مشاوران و گروه های حمایتی دیگر نیاز داشته باشد و این اعتیاد حتی می تواند کشنده باشد. در اوایل ماه اکتبر امسال، دولت ژاپن اعلام کرد که یک پنجم ژاپنی هایی که زیاد کار می  کنند، در خطر مرگ ناشی از کار زیادند.

 

منبع

دکتر قارونی افزود: درد ناحیه معده در همه موارد به بیماری‌های گوارشی مربوط نمی‌شود، اگر درد معده هنگام پله بالا رفتن، فعالیت بدنی و عصبانیت تشدید شود، می‌تواند علل غیرگوارشی (قلبی) داشته باشد. افراد باید درد قفسه سینه را که با خوردن غذای سنگین بویژه کله پاچه تشدید می‌شود، جدی بگیرند.

 

وی با بیان اینکه دردی که با فعالیت ایجاد شود و با قطع فعالیت تمام شود به بیماری قلب مربوط می‌شود، اظهار کرد: هر دردی که از ناف به بالا از فک تحتانی به پایین چه جلوی بدن، چه پشت بدن در آقایان بالای ۴۰ سال هنگام فعالیت و غذا خوردن ایجاد شود باید مدنظر قرار بگیرد. در خانم‌ها تا ۵۰ سالگی انتظار نداریم درد قلبی یا درد کرونری وجود داشته باشد، چراکه هورمون‌های استروژن و پروژسترون عامل حفاظتی دارند.

 

این متخصص قلب و عروق در خصوص زمان بروز سکته زودرس در زنان و مردان تاکید کرد: سکته زودرس زمانی اتفاق می‌افتد که خانمی زیر ۶۵ سال و مردی زیر ۵۰ سال دچار سکته شود. البته سکته خانم‌ها زیر ۶۵ سال می‌تواند بیانگر دیابتی بودن او باشد.

 

وی با اشاره به نقش استرس در ایجاد درد‌های قلبی یا آنژینی بیان کرد: شنیدن خبر‌های بد، هیجان و استرس موجب اسپاسم می‌شود. اسپاسم، هم در ایجاد درد‌های قلبی و هم سکته قلبی موثر است.

 

قارونی در خصوص زمان مراجعه افراد برای چکاپ قلب گفت: آقایان از ۶۰ سال به بالا می‌توانند هر شش ماه یک بار اگر هیچ مشکلی نداشته باشند نوار قلب و اکو انجام دهند. اما از ۴۰ سالگی، سالی یک بار مراجعه کافی است.

 

وی، درد قلبی را یک احساس گنگ دانست و افزود: بیمار اظهار می‌دارد باری سنگین روی سینه‌اش قرار دارد و ممکن است دستش را جمع کند و روی سینه‌اش قرار دهد. ناخوداگاه می‌گوید قلبم را چنگ می‌زنند. اگر بیمار ۵۰ تا ۶۰ سال دارد، سیگار می‌کشد و دیابت دارد این جور درد‌ها را نباید عصبی تلقی کنیم. درد‌های سوزشی بیشتر درد‌های عصبی ـ. عضلانی است.

 

این متخصص قلب و عروق با بیان اینکه ارث در بروز مشکلات قلبی نقش دارد، ادامه داد: همه افراد بالای ۴۰ سال لازم نیست قرص آسپرین مصرف کنند؛ قبلا این پروتکل اجرا می‌شد که نتیجه آن بروز زخم معده و اثنی‌عشر در افراد بود. به همین علت دستورالعمل تغییر کرد و افرادی که بیماری جدی و سابقه خانوادگی بیماری قلبی دارند باید آسپیرین مصرف کنند.

 

وی در خصوص علت درد سمت چپ قلب در سنین پایین (۱۶ سالگی)، تاکید کرد: ممکن است پرولاپس دریچه میترال (افتادگی دریچه میترال) یا شلی دریچه میترال وجود داشته باشد. این افراد تنگی رگ ندارند و با اکو می‌توان متوجه این موضوع شد.

منبع

متخصصان می‌گویند احتمال ابتلا به  افسردگی در دخترانی که دوستان افسرده دارند، بالاتر است. مطالعه‌ای  که در می ۲۰۱۷ در مجله Translational Psychiatry به چاپ رسید، گزارش کرد که بیشتر از یک سوم دختران نوجوان، اولین اپیزود افسردگی را تجربه می‌کنند – که تقریباً سه برابر پسران است.

 

شواهد کافی در مورد نقش تفاوتهای جنسیتی در افسردگی بزرگسالان وجود دارد، اما تحلیل کنونی نشان می‌دهد که این تفاوتها بسیار زودتر از آنچه تصور می‌شد، شروع می‌شوند.

 

اما، این فاکتورها چه هستند؟ و چرا دختران در معرض خطر بیشتری قرار دارند؟ این موضوعات هنوز تحت مطالعه و بررسی هستند.

 

خطرات بیشتر در کمین دختران

خطر ابتلا به افسردگی در دختران و پسران در نوجوانی شروع می‌شود. اما این خطر در سن نوجوانی برای دختران افزایش چشمگیری پیدا می‌کند. محققان فاکتورهای خطرآفرین را در بسیاری از مقوله‌های ژنتیکی، بیولوژیکی، روانی، شناختی، رفتاری و اجتماعی- فردی مطالعه می‌کنند. متاسفانه، در بسیاری از این حوزه‌ها، فاکتورهای خطرآفرین بیشتر در دخترها شناسایی شده‌اند. برای مثال، تغییرات بلوغ،  سبکهای تفکر منفی مانند نشخوار ذهنی و اعتماد به نفس پایین و برخی از فاکتورهای بین فردی در دختران شایع هستند.

 

تئوری هم نشخواری ذهنی نیز می‌تواند یکی دیگر از دلایل باشد. به طور خلاصه، استرس، ساختار روانشناسی هم نشخواری- تمایل به فکر کردن زیاد به مشکلات و باورهای مضر را شکل می‌دهد و این باور را که دختران در معرض هم نشخواری‌ بیشتر با دوست یا دوستان خود قرار دارند، تقویت می‌کند. اگرچه این خصیصه به دختران کمک می‌کند تا روابط دوستانه صمیمی‌تری برقرار کنند، اما، می‌تواند به اضطراب و استرس بیشتر و پیدا شدن فاکتورهای استرس‌زا منجر شود.

 

بطور کلی، دختران اجتماعی‌تر هستند و در تعقیب اهداف خود گروهی‌تر عمل می‌کنند و بیشتر درصدد جلب حمایت دیگران هستند. در مقایسه با پسران : 

دختران نسبت به ناراحتی دیگران حساسیت بیشتری دارند.

آنها اهمیت بیشتری به وضعیت ارتباطات و دوستی‌های خود می‌دهند.

آنها دوستی‌های مشروط را دنبال می‌کنند.

دختران، هم در یک گروه بزرگتر و هم در دوستی‌های نزدیک، در معرض فاکتورهای استرس‌زای متعددی قرار دارند.

آنها در واکنش به این فاکتورهای استرس‌زا، نشخوارهای ذهنی بیشتری دارند.

آنها در برخورد با استرس، کمتر به شوخ‌طبعی متوسل می‌شوند.

علاوه براین، تعدادی از این تفاوتهای جنسیتی با بزرگ شدن بچه‌ها، افزایش پیدا می‌کند. فرایندهای ارتباطی زنانه می‌تواند در ایجاد روابط صمیمی موثر باشد و مانع از رفتارهای ضد اجتماعی شود. ولی در عین حال، آسیب‌پذیری در برابر مشکلات روانی را بیشتر می‌کند. از طرف دیگر، روابط مردانه ممکن است مانع از ایجاد روابط صمیمی شود و در نتیجه به مشکلات رفتاری بیانجامد. اما، رشد روابط گروهی را تقویت خواهد کرد و فرد را در مقابل آسیب‌های روانی مصون می‌دارد.

منبع

داستان رازهای آدم، مثل طولانی‌ترین رمان دنیاست. همیشه سوژه‌ای در آن پیدا می‌شود که شاخ و برگ‌هایش را پر و پیمان می‌کند و قصه را پیش می‌برد. وقتی که در دل داستان است، جذاب و هیجان‌انگیز به‌نظر می‌آید. و بیرون از چارچوب واقعیت، مثل یک هیجان لذت‌بخش، مخاطب را به دنبال خود می‌کشاند. لحظاتی حساس می‌سازد، طوری‌که با خودت می‌گویی: «برایش بگو»، «خب به او بگو» و داستان ادامه پیدا می‌کند تا وقتی که راز، رو شود و شخصیت‌های داستان هر کدام، عکس‌العملی جداگانه نسبت به این راز روشده نشان می‌دهند. اما در دنیای واقعیت، رازها حکم دیگری پیدا می‌کنند. چه زمانی باید گفته شوند؟ به چه کسی باید گفته شوند؟ چگونه باید گفته شوند؟ اصلا چرا حکم راز را پیدا کرده‌اند؟ و زمانی که ما از خوشحالی صحبت می‌کنیم، رازها و نحوه‌ روشدن‌شان، یکی از المان‌های اصلی به حساب می‌آید. مثل یک اتفاق ناگزیر، به زندگی ما پیوند می‌خورند و گاهی آزارمان می‌دهند و گاهی در سینه‌مان -امن‌ترین جای جهان- آرام می‌گیرند.

  

رازهایی که می‌گوییم

اتفاقی که امروز افتاده، گفتنی نیست. هر اندازه هم که با خودت کلنجار می‌روی، نمی‌توانی آن را حتی برای نزدیک‌ترین فرد زندگی‌ات، به زبان بیاوری. گاهی به این دلیل که فکر می‌کنی راهکارهای بی‌جایی جلوی پایت می‌گذارد و گاهی به این دلیل که فکر می‌کنی خودت از پس آن برمی‌آیی. وقتی هم که آن را برای یک نفر به زبان بیاوری، دیگر راز نیست. یک اتفاق است، یک پیشامد تعریف‌شده. به همین دلیل است که وقتی اتفاق‌ها در مرتبه‌ای پایین از اهمیت قرار دارند یا دردی مشترک را می‌سازند، ساده‌تر به زبان می‌آیند. تاکید می‌کنیم که نباید این راز به کسی گفته شود، اما بار آن را از روی شانه‌های‌مان برمی‌داریم و با خودمان کنار می‌آییم تا صحبت‌ها را یک‌به‌یک و جمله‌به‌جمله نقل کنیم. به این ترتیب، دیگران را در یک اتفاق مگو، شریک می‌کنیم. می‌گوییم که اجاره‌خانه عقب افتاده؛ می‌گوییم که دکتر به ما حرف نگران‌کننده‌ای زده، می‌گوییم که کمی از نظر مالی در معذوریت هستیم. این گفته‌ها را ساده‌تر به زبان می‌آوریم. شاید به این دلیل که در دنیای بیرون از ما، اتفاقی خاص در جریان است و گفتنش به ما کمک می‌کند تا از دیگران مشورت بخواهیم یا دست‌کم به ما دلداری دهند که درست می‌شود. شاید راهکاری برای صحبت با صاحب‌خانه پیش پای ما بگذارند و این ترس وحشتناک، از جلوی چشم ما کنار برود.

  

رازهایی که با تاخیر به زبان می‌آوریم

برخی از اتفاق‌های خوب یا بد هم هستند که با تاخیر به زبان می‌آوریم؛ امروز اتفاق افتاده‌اند و ما پس از چند روز یا چندماه، آن را می‌گوییم و معمولا طرف مقابل، به جای آنکه دل به دل ما بدهد، اول با ما کمی دعوا می‌کند که چرا زودتر نگفتی؟ این سوال، هرچند ناخودآگاه پرسیده می‌شود، اما یکی از سوالات ابلهانه‌ای است که در هنگام رازگشایی گفته می‌شود. طرف مقابل، از این‌که برای یک مدت از چرخه رازها دور مانده، شما را سرزنش می‌کند. گاهی با خودش فکر می‌کند اگر زودتر می‌دانستم، شاید راهکاری برای آن پیدا می‌کردم و گاهی از این دورافتادن، ناراحت می‌شود و دعوایی راه می‌اندازد. اما برای آن‌که بدانید در این مورد، شما محق بوده‌اید یا دیگری، باید از خودتان بپرسید؛ آیا او در این ماجرا با من شریک است؟ برای مثال، شما در خانه‌ای اجاره‌ای زندگی می‌کنید و اجاره‌خانه عقب افتاده و شما آن را به همسرتان نمی‌گویید. وقتی که یک اتفاق مشترک در جریان است، به زبان‌نیاوردن بخشی از ماجرا، رازنگهداری نیست، بلکه خیانت است.

http://www.beytoote.com/psychology/khanevde-m/happy6-our-secrets.html