زندگی راننده تاکسی چگونه میگذرد؟
آزادی بیا... آزادی، آزادی... صدای آزادی بلندتر است، ولی در حد فاصل هربار گفتن این کلمه با صدای راننده، صداهای خطوط دیگر درهم مخلوط میشوند. انقلاب، جمهوری، محسنی. بعد صداها مختلط گم میشوند و انگار فریادها از همدیگر پیشی میگیرند.
روزنامه همشهری - مائده امینی: آزادی بیا... آزادی، آزادی... صدای آزادی بلندتر است اما در کران فاصل هربار گفتن این کلمه با صدای راننده، صداهای خطوط سایر مختلط درهم میشوند. انقلاب، جمهوری، محسنی....بعد صداها درهم گم میشوند و انگار فریادها از همدیگر پیشی میگیرند.
سرم را به چپ میچرخانم. مدام به این فکر میکنم که از کجا آغاز کنم که کسی از پشت سرم عدل میزند: «خانم انقلاب؟ حرکتهها! یهنفر میخوام». اما من پایین پل، روی نخستین نیمکت مینشینم و حرفها و سؤالهایم را مزهمزه میکنم. یگانه از رانندهها که تصور اصلا حوصله ندارد صندوق تاکسی زردرنگش را میزند و تصور که از چیزی کفری شده باشد، بساط چای را راه میاندازد.
کمی آنطرفتر گردآوری کوچکی از رانندههایی برپایی شده که یا در نوبتاند یا احتمالا امیدی به پُرشدن ندارند. «با کلی چک و چونه به زور بهش 800دادم. 2 روز دیگه لاستیکم نمیتونیم بخریم.»، «لاستیک که خوبه، من صفحهکلاچم پیدا نمیشه. اونجاهاییام که داره 3برابر قیمت میده». خودم را میان حرفهای رانندهها میاندازم و میپرسم: «کرایهتون چقدره؟» رانندهای که تا همین لحظه ساکت بود، میگوید: «1700. اگه خرد داری بشین عقب جا هست». خودم را شناسایی میکنم و تیکه و متلکهای« چه عجب رسانهها یاد ما افتادهاند» و... را به جان میخرم.
«اوضاع شغلی؟ منظورت از اوضاع شغلی چیه دقیقا خانم؟ من اگه با بدبختی یک روز 100هزارتومن شغل کنم حداقل 50تومنش خرجه. بعضی وقتا 70تومن. اگه ماشین به هزینه افتاده باشه، 150تومن از 100تومن باید خرجش کنیم. شما به این میگی شغل؟».
کم کم همه رانندهها بعید ما جمع میشوند. راننده بیتوجه به اطرافش با گرما و صدای بلند ادامه میدهد: «گوشت قرمز کیلویی 50هزارتومان گران شده. کرایه من درون این خط فکر میکنی چقد اغلب شده؟ 200تا تکتومنی. اصلا شما خودت چنوقته 200تومنی دیدی؟ شما که روزنامهنگاری بگو انصافه؟ بنویس که ما هم آدمیم و خیلی شبا دست خالی خونه میریم».
میخواهم وارد جزئیات دیگری از تاکسیها، آدمها و اتفاقهای این پایانه شوم ولی لحظه به لحظه دورم شلوغتر میشود و صدای اعتراضها بلندتر: «خانم شما خبرنگاری؟ ما بیمه نداریم. باید خودمون خودمون رو خویشفرما بیمه کنیم. مگه من چقد پیشه میکنم؟ چقد در روز؟ چقد در ماه برام میمونه اصلا؟ انگار کمر همت بستن صنف ما رو منهدم کنن. چراشو نمیدونم.»
آقای عصبانی آن سمت پل، اکنون چایش را ریخته و لیوان بهدست جلو میآید. فهمیده که خبرنگارم. یک به دو نرسیده میگوید: «خانم شما که خودت اینجا نشسته بودی. دیدی. خط ما خالیه. من دیروز صبح تا عصر درون خط بودم و 45هزار تومن شغل کردم. اونوقت خدا نکنه اجاره هزار و 900تومنی رو از مسافر، 2تومن بگیری...».
محمد امانی خودش را معرفی میکند و تقریبا جمله پیشین را نصفهکاره میگذارد. شکایت او از کیفیت ماشینهاست و میگوید عمر مفید یک تاکسی 10سال است و وامهایی که تاکسیرانی برای خرید خودرو میدهد، کارمزدهای فوقانی دارد؛ «ماشینهایی که از کارخونه به ما میرسه، هر سنه دریغ از پارساله. کیفیت و کمیت روزبهروز کاهش پیدا میکنه. راز سیلندرا و واشرا مشکل دارن. هر بار برای تعمیر ماشین میریم، بین یکمیلیون الی 2میلیونتومن از جیب هزینه میکنیم. راننده تاکسی بودن خانم، همون اجل تدریجیه.»
شمس- تاکسیران نمونه- انگار که تیر رها را میزند؛ «خلاصهش اینه خانم، این کار تعطیل شده. چنسال دیگه، نه من و نه شما داخل خیابون تاکسی نمیبینیم. وقتی یه تعمیر موتور 4میلیون تومان خرج روی دست ما میذاره. 4میلیون یعنی ساعتها و ایام درون خیابان کلاچ و ترمزگرفتن و با صدها آدم مختلف راز و کله زدن... این یعنی فاتحه پیشه ما خوندهست.»
سهم رانندههای داخل شهری؛ آلودگی
دخل و خرج تاکسیهای درون شهری بههم نمیخواند و این همه ماجراست. آنها ساعتها در روز عدل میزنند، رانندگی میکنند و کلاچ و ترمز میگیرند. با مسافر، با کارگر مکنده بنزین، با رانندههای دیگر... تاکسیگردانها کم و بیش باید با تمام شهر راز و کله بزنند. کل عمر رانندههای تاکسی در شلوغی، آلودگی و استرس میگذرد. خیلیهایشان به دردهای مفصلی مختلف دچار شدهاند و حسرت یک بیمه تکمیلی ساده به دلشان باقیمانده است.
شمس 6سال راننده خط المپیک-باقری بوده. او در گفتوگو با همشهری میگوید: لغایت همین یگانه دوسال تازه آنقدر بازار این خط کساد بود که اگر روزی 30هزار تومان کار میکردیم آن روز جشن میگرفتیم. منطقه 22 هنوز که هنوز است رونق ندارد و راننده تاکسیهای خطوط مختلف این منطقه گاهی در یک روز تنها زیان میکنند.
تاکسیهای یتیم فرودگاه
تا پشت تلفن خودم را معرفی میکنم، امیرحسین برافروخته میشود؛ «همه فکر میکنند تاکسی فرودگاه پولدار است اما ما از همه بدبختتریم. یکبار نشد یک نفر پای درددل ما بنشیند. تاکسیهای فرودگاه یتیماند. مظلوماند. من خودم شبکارم. از ساعت 5عصر الی 5صبح پیشه میکنم. ولی چه کاری؟ عصر میروم فردوگاه و در نوبت مینشینم. از وقتی اسنپ آمده معاش ما بریده شده. ساعت یک دو پس از نصفشب نوبتم میشود. یک سرویس به من میخورد، انگاشت کنید 30هزار تومان، 50هزار تومان. لغایت میان شهر میآیم و برمیگردم مجدد توی نوبت. آیا لغایت 5صبح مجدد نوبتم بشود یا نشود... .»
ولش کن! راننده تاکسیه دیگه...
درددلهای رانندههای این وسایل نقلیه اما به مصایب اقتصادی چکیده نمیشود. شمس میگوید:« گاهی درون یه روز بارها دل ما شکسته میشه. تو ایران راننده تاکسی هیچ احترام و قربی نداره. هر آدم از طریق میرسه به ما از بالا نگاه میکنه: ولش کن، راننده تاکسیه دیگه. انگار که راننده تاکسی یهجور ناسزا باشه. ما هیچ جایگاهی درون جامعه نداریم و کاملا فراموش شدیم.»
همین چندجمله آخر، آنقدر در سرم تکرار میشود که تصور سالهاست چیز دیگری نشنیدهام. از ترمینال خارج میشوم ولی صدای فریاد رانندهها هنوز در گوشم میپیچد و به این اندیشه میکنم که ساعتها داد زدن و عدل شنیدن، شاید احد از بزرگترین تلخی های داشتن یک تاکسی است.
از شکست میترسید
هرچه در حیات اهداف دورتری داشته باشید، سختتر خواهید توانست به انتظاراتی که از خودتان دارید لباس عمل بپوشانید. در نتیجه، چون از شکست میترسید و فکر میکنید به اهداف مورد نظرتان دست نخواهید یافت، ترجیح میدهید دست روی دست بگذارید و هیچ قدمی در جهت تحقق اهدافتان برندارید. اما با این طرز اندیشه فقط خودتان را عقب میاندازید و هرگز نخواهید توانست به قابلیتهایی که در وجودتان نهفته است پی ببرید.اجازه ندهید خوف از شکست بر شما غلبه کند.
ترسهایی که مانع پیشرفت میشوند
میپرسید چرا؟ خوب معلوم است، چون بیعملی و دست روی دست گذاشتن به ضررتان تمام خواهد شد. همه ما در مقاطع مختلفی از حیات به لحظات سرنوشتسازی برمیخوریم که اگر دست بجنبانیم، زندگیمان را از این جهت به آن رو خواهند کرد و این فقط به تصمیم خودمان ارتباط دارد که به این فرصتها پشت پا بزنیم یا از آنها در جهت تحقق اهدافمان سود ببریم.یادتان نرود هیچ کامیابی ابهت بدون دردسر به دست نمیآید.
آدمهای موفقی که در برنامههای تلویزیونی حضور مییابند، یک شبه به مدارج عالی نرسیدهاند. شما فقط نتیجه زحمتشان را میبینید، حال آن که برای رسیدن به این موفقیت چه فراز و فرودهایی که تجربه نکردهاند. پس اگر دست به کاری زدید که نتیجهاش به دلخواهتان تمام نشد، فکر نکنید شکست خوردهاید، بلکه از این تجربه درس بگیرید. این تجربه کمکتان خواهد کرد که اشتباهات گذشتهتان را در تلاشهای بعدی تکرار نکنید.
از موفقیت میترسید
به شکیبیدن زیاد خوف از موفقیت کمتر به گوشتان خورده است. بله، همان طور که خیلیها از شکست واهمه دارند، آدمهایی هم هستند که از موفقیتهای آنچنانی میترسند. درمان روابط اجتماعی، رشد و گسترش فردی و ارتقای شغلی نمونههایی از کامیابی هستند که بسیاری از ما به آنها اندیشه میکنیم.
به تعقیب هر نوع موفقیتی که هستید، نخست باید این حقیقت را بپذیرید که هیچ موفقیتی بدون تغییر حاصل نمیشود، یعنی همین طور که قدم به قدم به موفقیت پایانی نزدیکتر میشوید، روند بعضی امور تغییر خواهد کرد. چون به این تغییرات عادت ندارید، شاید در آغاز دانستن خوشایندی نداشته باشید.
توصیه میشود از این پرماسیدن ناخوشایند که چیزی شبیه ترس و پریشانی است به وحشت نیفتید، چرا که این دلهره صرفاً یک تقسیم طبیعی از پروسه موفقیت است و چیز شگفت و ناآشنایی نیست.وقتی دست به پیشه جدیدی میزنید، اولش هیجانزده، پرانرژی و در عین حال مضطرب هستید.
همیشه بخشی از دلهرهتان به این علت است که میترسید شکست بخورید و تقسیم دیگر آن بابت ترس از موفقیت است. آدمهایی که از کامیابی میترسند از خودشان میپرسند: «اگه موفق بشم بعدش چی میشه؟ نکنه یه عالمه کار خالی شه روی سرم، طوری که نتونم از بعد همهشون بربیام؟»پیشنهاد میکنیم برای اتفاقاتی که هنوز نیفتادهاند، از قبل برنامهریزی نکنید.
ترسهایی که راهبند ترقی میشوند
برای کسی که از بیرون به قضیه نگاه میکند، چنین پرسشهایی احمقانه به نظر میرسند، در حالی که برای شما همین دغدغههای بیمورد آنقدر جدی و راستین هستند که حتی فکرشان مضطربتان میکند. بجای این که بیهوده غصه بخورید، به خودتان بگویید: «درسته سؤالاتی که الان توی ذهنمه چیزایی هستند که ممکنه بعدها مجبور بشم بهشون اندیشه بکنم، ولی درستی اینه که در حال آماده دونستن راهحل این سؤالها به دردم نمیخوره و بعدا میتونم هر موقع وقتش شد براشون یه چارهای پیدا کنم.»نیازی نیست برای اتفاقاتی که هنوز نیفتادهاند از قبل تصمیم بگیرید. این شغل فقط مایه میشود بیدلیل بترسید و نتوانید در قدمهای بعدی صحیح عمل کنید.
بیشتر به اموری بپردازید که در حال آماده میتوانید انجامشان دهید و غصه چیزهایی را نخورید که کنترلشان از دستتان خارج است. بجای این که مدام به فکر رویدادها آینده باشید، کل قدرتتان را به کار بگیرید لغایت موانعی را که امروز قبل پایتان پیمان دارند از بین ببرید. مقصود این نیست که به همه از آینده چشم بردارید، بلکه لازم است موانعی را که چه بسا در آینده راز راهتان سبز شوند از همین اکنون تشخیص دهید، ولی نیازی نیست برای رفعشان پیشاپیش اقدام کنید.
از قضاوت دیگران میترسید
خیلی از ما با این باورداشت کبیر شدهایم که اگر در حیات به هر موفقیتی برسیم، سایرین حمایتمان خواهند کرد و از موفقیتمان خشنود خواهند شد. اما درستی میتواند چیز دیگری باشد. در حیات واقعی، آدمهای زیادی هستند که شدنی است از موفقیتهای اطرافیانشان دلگیر شوند. این قبیل آدمها به ترقی سایرین حسادت میکنند.
آنها برایشان اهمیتی ندارد که به چه دستاوردی رسیدهایم و حتی اگر کاری که اتمام دادهایم به نفع بشریت باشد، مفتوح هم قضاوتمان خواهند کرد. چنانچه بیش از مرز به نظرات اطرافیانتان اعتنا کنید، بعد از مدتی به آدمی تبدیل میشوید که دیگران برایش تصمیم میگیرند و از خودش هیچ ارادهای ندارد. بگذارید دیگران هر چه دلشان اراده در ارتباط با تصمیماتتان بگویند.
به خودتان بقبولانید که نمیتوانید جلوی افکار مردم را بگیرید، چون آنها هر کاری هم که بکنید، در پایان آنطور که خودشان اخ دارند قضاوتتان خواهند کرد. به تدریج در پیوسته گذرگاه یاد خواهید گرفت که قضاوتهای نابجای سایرین بیش متعلق به که به شخص شما مربوط باشد، در واقع آینه تمامنمای چیزی است که خودشان هستند.
میترسید از ماضی دل بکنید
به ده سنه قبل اندیشه کنید که جوانتر بودید. آن وقتها حیات آسانتر نبود؟ راستی این است که آن ایام وظایف اقلیت برای انجام دادن داشتید و به همین انگیزه زندگی برایتان آسانتر سپری میشد.
اگر از خوف واقعیتهای امروز مدام به گذشته بچسبید، از پیشرفت باز خواهید ماند. برگزیدن به گذشته ممکن است وادارمان کند تصمیماتی بگیریم که به هیچ وجه با شرایط فعلیمان همخوانی ندارند.
ترسهایی که گیر ترقی میشوند
میترسید فقط بمانید
همه ما دلمان میخواهد دوستمان بدارند و حمایتمان کنند. بدون شک از این که بزرگداشت ببینیم و به خاطر کارهایی که سپریدن میدهیم تحسین شویم، لذت خواهیم برد. اما گاهی آنچه ما از حیات میخواهیم با اهداف سایرین در تضاد است. بدانید موفقیت زمانی حاصل میشود که تصمیم بگیرید کاری انجام دهید که اکثریت تمایلی به انجامش ندارند.
قبول کنید چه بسا ناچار شوید راه کامیابی را انفرادی طی کنید، چون اغلب کسان این روحیه را ندارند که مانند شما برای رسیدن به اهدافشان سخت سعی کنند. باید با موانع زیادی دست و پنجه نرم کنید، حال آن که فقط گروه مقداری درکتان خواهند کرد. از این رو، احتمالاً اندیشه کنید لغایت به حال هیچ کس در مسیری که شما به آن وارد شدهاید قدم نگذاشته است، ولی اصلا این طور نیست؛ کسانی هم هستند که با دشواری ها مشابه شما قبلا مقابل شده اند.
شاید جزییات مسیر متفاوت باشد، اما در نمای کلی بیشتر آدمهای موفق کم و بیش دشواری ها یکسانی را تجربه کردهاند.آن قدرها هم که اندیشه میکنید تنها نیستید. در هر مرحلهای از حیات با سختیهایی روبرو خواهید شد که پیش از شما کسانی بودهاند که بر این سختیها غلبه کنند. پس اگر آدم دیگری توانسته این سختیها را پشت سر بگذارد، چرا شما چرا نتوانید؟
میترسید وقتتان تلف شود
«متأسفم که سررسید داره میگذره و من هنوز هیچ پیشه خاصی انجام ندادم.» اینها کلماتی است که خیلی از ما در پسِ ذهنمان داریم، به ویژه کسانی که در حیات پیگیری یک گذرگاه جدید میگردند. هر چه سنمان بالاتر میرود، بیشتر متوجه گذر زمان میشویم و سعی میکنیم از وقتمان نهایت بهرهگیری را ببریم.
اگر برای یادگیری یا انجام کاری وقت گذاشتهاید، مطمئن باشید که ارزشش را دارد، چون بعدها همین چیزی که یاد گرفتهاید یا کاری که انجام دادهاید، زمینهساز مسیرهای جدید دیگری در زندگیتان خواهد شد.به جای این که به اتمام دادن یا ندادن کاری شک کنید، به پیامدهای انجام ندادن آن شغل فکر کنید و از خودتان بپرسید اگر تصمیم بگیرم که این شغل را نکنم چه خواهد شد.
1. وارن بافت: فروتنی و تواضع از خویش اثر دهید.
وارن بافت (Warren Buffett) اسپانسر معروف و رییس هیئت مدیره و مدیرعامل کمپانی برکشایر هاتاوی در مصاحبه ای در سال 2010 با وبسایت یاهو گفت که بهترین نصیحتی که تا به حال اخذ کرده از طرف توماس مورفی عضو هیئت مدیره برکشایر هاتاوی بوده است. او به بافت گفته بود:
«هرگز فراموش نکن وارن، که فردا هم می توانی به یک تن بگویی برو به جهنم. کسی این حق را از تو نمی گیرد. پس امروز دهانت را بسته نگه دار، و فردا ببین که آیا هنوز همان حس را داری یا نه.»
در جلسه سالیانه سال جاری سهامداران برکشایر هاتاوی، بافت همچنین به یک نزاکت آموز نوجوان کنجکاو گفت که رمز پیدا کردن دوست و کناره آمدن با همکاران این است که همانطور که کبیر می شوی، یاد بگیری که رفتار خود را تغییر دهی، از کسانی که تحسین می کنی تقلید کنی و ویژگی هایی که آن ها دارا هستند را به دست آوری.
25 توصیه شغلی از رهبران کامیاب برای افراد جوان
2. مایا آنجلو: راه خویش را برپایی کن.
کیتی کوریک در کتاب خود به نام «بهترین نصیحتی که تا به حال گرفتن کرده ام» نقل قولی از مایا آنجلو (Maya Angelou) نویسنده، شاعر، بازیگر و خواننده منتشر کرده است:
«مادربزرگ پدری من، بانو آنی هندرسون، نصیحتی به من کرد که برای 65 سال متعلق به بهرهگیری کرده ام. او گفت، "وقتی جهان درون را در جاده ای قرار می دهد که متعلق به خوشت نمی آید، اگر به جلو نگاه کردی و مسیری که در مقابلت قرار دارد را اخ نداشتی و به عقب نگاه کردی و نخواستی به محلی برگردی که متعلق به آمدی، از جاده خارج شو. راه جدیدی برای خویش بساز."»
3. ریچارد برانسون: هرگز با دریغا به ماضی نگاه نکن، به سمت اتفاق بعدی جنبش کن.
ریچارد برانسون (Richard Branson) مؤسس و رییس هیئت مدیره ویرجین گروپ در مصاحبه ای گفت، «تعداد افرادی که به جای اینکه انرژی خویش را روی پروژه ای سایر بگذارند، روی شکست ها تمرکز می کنند همش من را شگفت زده می کند. من از گردانیدن کردن تمام کار و جنبش های ویرجین گروپ لذت می برم. یک مانع هیچ وقت تجربه بدی نیست، بلکه تنها یک منحنی یادگیری است.»
برانسون می گوید که این را مادرش به او یاد داده است.
4. جی. کی. رولینگ: از شکست استقبال کنید.
جی. کی. رولینگ (J.K. Rowling) مؤلف گردآور کتاب های پرفروش هری پاتر تجربه زیادی در باره رسیدن به موفقیت، و در ضمن شکست، دارد.
او در مصاحبه ای با شبکه NBC گفت: «من فکر نمی کنم که ما بتوانیم راجع به شکست به اندازه کافی گفتگو کنیم. این واقعاً می توانست به من کمک کند که کسی را داشته باشم که مقیاسی از موفقیت داشته باشد و به من بگوید، "تو شکست خواهی خورد، این غیر قابل اجتناب است. مهم این است که با آن شکست چکار می کنی."»
قبل از اینکه رولینگ یکی از ثروتمندترین زنان در عالم شود، مادر تنهایی بود که از طریق کمک های دولتی در بریتانیا حیات می کرد. او شروع به نوشتن در باره منش سرشناس حکایت های خود، هری پاتر جادوگر جوان، در کافه های شهر ادینبرو کرد، و وقتی نسخه دستنویس کتاب خویش را برای ناشران فرستاد بارها با عدم پذیرش روبرو شد.
رولینگ در سخنرانی خویش برای فارغ التحصیلان دانشگاه هاروارد در سال 2008 گفت: « ازدواج بسیار کوتاه مدت من با ناکامی مواجه شد، و من بیکار، یک مادر تنها، و تا حد شدنی تهیدست بودم. بر بنیاد هر نوع استانداردی، من بزرگترین فرد ناموفقی بودم که می شناختم.»
او در ادامه گفت که شکست اولیه خود را «موهبتی» می داند که آن را «با مشقت به دست آورد»، چرا که شناخت ارزشمندی در مورد خویش و روابطش از طریق بدبختی و فلاکت کسب کرد.
5. اریک اشمیت: به چیزهای اکثریت بگو بله.
کیتی کوریک در کتاب خود به اسم «بهترین نصیحتی که تا به حال گرفتن کرده ام» نقل قولی از اریک اشمیت (Eric Schmidt) رییس هیئت مدیره گوگل منتشر کرده است:
«راهی پیدا کن لغایت به موضوعات مختلف بگویی بله. به دعوتنامه ای به کشوری جدید بگو بله، به ملاقات رفقا جدید بگو بله، به یاد گرفتن چیزی جدید بگو بله. با بله گفتن است که اولین شعل خود، و شغل بعدی خود، و همسرت، و حتی بچه هایت را به دست می آوری.»
6. مریسا مایر: چیزی را گزینش کن و آن را عالی کن.
مریسا مایر (Marissa Mayer) رییس و مدیرعامل کنونی یاهو در مصاحبه ای در سال 2011 با سوشال تایمز گفت:
«یک بار دوست من آندره به من گفت، "می دانی مریسا، داخل اختناق زیادی به خودت وارد می کنی لغایت انتخاب درست داشته باشی، و من باید با تو روراست باشم: این چیزی نیست که من در اینجا می بینم. من یک سری تصمیمات خوب می بینم، و یک تصمیم هستی دارد که تو باید بگیری و و آن را عالی کنی." من فکر می کنم این بهترین نصیحتی است که تا به حال شنیده ام.»
7. استیو جابز: نه فقط اشتیاق خود، بلکه چیزی بزرگتر از خودت را تعقیب کن.
کال نیوپورت مؤلف کتاب «به قدری خوب باش که نتوانند نادیده ات بگیرند» اخیراً در مصاحبه ای با بیزنس اینسایدر به والتر ایزاکسون زندگینامه نویس استیو جابز (Steve Jobs) اشاره کرده، که مکالمه ای بین او و جایز مدت کوتاه پیش از درگذشت جابز شکل گرفت. از قرار معلوم جابز به ایزاکسون گفت:
«بله، ما همش راجع به دنبال کردن اشتیاق گفتگو می کنیم، ولی کل ما بخشی از جریان تاریخ هستیم... شما باید چیزی را به جریان تاریخ برگردانید که پیمان است به جامعه تان و دیگر ملت کمک کند. الی اینکه 20، 30 یا 40 سنه بعد مردم بگویند، این کس فقط اشتیاق نداشت، او به ساخت چیزی اهمیت می عدل که بقیه مردم بتوانند متعلق به استفاده کنند.»
8. سوزی اورمان: به همراه موفقیت، انتقاد غیر مفید هم می آید... آن را نادیده بگیر.
سوزی اورمان (Suze Orman) خطیب انگیزشی، نویسنده و مجری شبکه CNBC در نوشتار ای در لینکدین درباره بهترین نصیحتی که الی به حال شنیده نوشت که موفقیت همش باعث شده که او قصد انتقادات زننده ای قرار گیرد که «کاملاً با واقعیات بی ربط است.» در پیش درآمد این حملات او را خشمگین می کرد، اما سرانجام یاد گرفت که آن ها را نادیده بگیرد.
او در مقاله خود نوشت، «معلم دانایی از هندوستان بصیرت خود را به اشتراک گذاشته است: فیل ها به راه رفتن پیوسته می دهند در حالی که سگ ها همچنان پارس می کنند. درستی غصه انگیز این است که کل ما باید در حرفه خود راهمان را از وسط سگ ها بگذرانیم: منتقدان بیرونی، رقبا، رییس های افتضاح، یا همکارانی که ما را ذیل می آورند. بر اساس تجربه خودم، من به شما پیشنهاد می کنم که حاضر باشید به اتفاق با موفقیت تان، پارس سگ ها هم بیشتر شود.»
9. بیل گیتس: اوضاع را ساده نگه دارید.
در مصاحبه ای در سنه 2009 با شبکه CNBC، بیل گیتس (Bill Gates) مؤسس و رییس هیئت مدیره مایکروسافت توانایی وارن بافت در ساده نگه داشتن اوضاع را تحسین کرد.
«وقتی شما به سالنامه او نگاه می کنید، بسیار ساده است. شما با وی راجع به موردی که فکر می کند سوداگری جذابی است صحبت می کنید، و او یک سری شماره و رقم پایه ای در باره آن می داند. و وقتی چیزی کمتر پیچیده باشد، او دانستن می کند که چیزی است که باید روی آن سرمایه گذاری کند. او چیزهایی را انتخاب می کند که مدلی از آن ها در گزین کردن دارد، مدلی که واقعاً پیش بینی کردنی است و برای دوره بلندمدتی درست عمل خواهد کرد. توانایی او در ساده کردن مسائل، در فقط اهمیت دادن به موضوعاتی که واقعاً اهمیت دارند، در فکر کردن در مورد پایه های ابتدایی، شکل خاصی از نبوغ است.»
10. آریانا هافینگتن: خیلی دشوار کار نکنید.
در نوشتار ای در لینکدین، آریانا هافینگتن (Arianna Huffington) رییس و سردبیر وبسایت هافینگتن پست نوشت که بیشتر از او سؤال می شود آیا کسان جوانی که رویاهای خویش را دنبال می کنند باید کران صبح و شب خیلی سخت پیشه و سعی کنند؟
«اشتباه تر از این شدنی نیست. برای مدت موعد زیادی، ما تحت این توهم جمعی عمل کرده ایم که مشکل شغل کردن بهایی بایسته است که برای دستیابی به موفقیت باید بپردازیم.»
او می گوید که کاش می توانست به عقب برگردد و به خودش در دوران جوانی بگوید، «آریانا، عملکرد داخل در صورتی بهبود پیدا خواهد کرد که نه فقط سخت سعی کنی، بلکه دست از کار بکشی، انرژی خویش را تقویت کنی و مجدداً تجدید قوا کنی.»
11. استوارت باترفیلد: روحیه ای تست طلب داشته باش.
استوارت باترفیلد (Stewart Butterfield) مؤسس وبسایت فلیکر (Flickr) و مدیرعامل اسلک (Slack) یکتا از رو به رشد ترین اپلیکیشن های تجاری تمام دوران، اخیراً در مصاحبه ای با آدام برایانت خبرنگار نیویورک تایمز بهترین اندرز خویش برای جوانان را به اشتراک گذاشت:
«بعضی از مردم از سنی زیاد زیر دقیقاً می دانند که چه پیشه می خواهند بکنند، اما احتمال این موضوع زیاد ذیل است. من دانستن می کنم که آدم ها در اوایل تا میانه های دهه 20 سالگی خود زیاد جدی هستند. آن ها خیلی جدی هستند، و به جای اینکه تنها سعی کنند مسائل را کشف کنند، می خواهند این حس را داشته باشند که در سنی زیاد جوان دستاوردهای زیادی داشته اند. به همین خاطر من سعی می کنم آن ها را به سمت روحیه آزمایش طلب تری هدایت کنم.»
12. جرج استفانوپولوس: ریلکس باشید.
جرج استفانوپولوس (George Stephanopoulos) مجری برنامه بامداد بخیر آمریکا در مصاحبه با وبسایت امور مالی شخصی نردوالت (NerdWallet) گفت: «تقریباً هیچ چیزی که شما امروز نگرانش هستید کامیابی شما در فردا را تعیین نمی کند. در طول راه، نگران نباشید که برای پیگیری کردن اشتیاق خویش حقوق اقلیت به دست آورید.»
13. مارلا مالکوم بک: به یاد داشته باشید همان جایی که شروع کردید باقی نخواهی ماند.
مارلا مالکوم بک (Marla Malcolm Beck) مدیرعامل شرکت بلومرکوری (Bluemercury) در مصاحبه ای با آدام برایانت خبرنگار نیویورک تایمز گفت که همش به یاد دانشجویان می اندازد که «هیچ کس در اولین شغلی که بعد از دانشگاه انتخاب می کند باقی نمی ماند، بعد چیزی را پیدا کنید که برایتان جذاب است چون که شما در کارهایی فوق العاده خواهید بود که برایتان جالب باشد. بعد تنها بروید و انجامش دهید. شما هیچ چیزی برای از دست دادن ندارید.»
نصیحت دیگر او این است که وارد دنیای تکنولوژی شوید. «اگر به تمام مجموعه چیرگی هایی که شرکت ها نیاز دارند نگاه کنید، کل آن ها شامل سطحی از فناوری است.»
14. تی. جی. میلر: از هر کسی دور و بر خویش مشکل تر شغل کنید.
تی. جی. میلر (T.J. Miller) کمدین و ستاره سریال «سیلیکون ولی» در مصاحبه ای با وبسایت امور مالی شخصی نردوالت (NerdWallet) گفت که ساختاره راستین موفقیت همین است. «این سوژه در باره من پاسخ داد، با اینکه استعدادی متوسط و چانه ای همانند به اسب دارم.»
15. الکسا وون توبل: بلند شو، جامه بپوش، و خود را نشان بده.
منظور الکسا وون توبل (Alexa von Tobel) بنیانگذار و مدیرعامل وبسایت لرن وست (LearnVest) و مؤلف کتاب پرفروش «بی باک از نظر مالی» این است که اهمیت زیادی دارد که صبح ها با هیجان برای اتفاقاتی که پیمان است بیفتد از خواب بیدار شوید، لباس های مناسب موقعیت بپوشید و خود را آماده پرتو دهید.
او در مقاله ای برای وبسایت بیزنس اینسایدر نوشت، «به عنوان یک کارمند جدید به احتمال بسیار در موقعیت های تازه بسیاری پیمان خواهید گرفت، و این به شما پیوستگی دارد که بفهمید چگونه رفتار کنید. یادتان باشد که مدیر شما وقت کمی دارد، پس بدانید که چه زمانی سؤال بپرسید. آیا شما در مورد اهداف وظایفتان گمان دارید؟ بسیار مهم است که از او بخواهید آن را برایتان روشن کند، چرا که در غیر این چهره خیلی مشکل است که خودتان را اثر دهید. از طرف دیگر، از مدام در میان گذاشتن سؤالات کم اهمیتی که می توانید از همکارانتان بپرسید یا با جستجویی سریع در گوگل پاسخ آن ها را پیدا کنید با مدیرتان پرهیز کنید.
16. مارک بارتلز: وقتی که شغل جدیدی را شروع می کنید، برنامه ای زمانی گردآوری کنید.
مارک بارتلز (Mark Bartels) مدیرعامل وبسایت StumbleUpon در مصاحبه با بیزنس اینسایدر می گوید، «ما در مورد بودجه ها صحبت می کنیم؛ ما در مورد برنامه ریزی امور مالی صحبت می کنیم؛ ولی کاری که خیلی از مردم اتمام نمی دهند این است که برای 12 تا 24 ماه بعدی حرفه شغلی خود برنامه ریزی کنند.»
او می گوید که نداشتن برنامه ریزی می تواند هم از نظر حرفه ای و هم از نظر فردی هزینه گزافی داشته باشد، در حالی که داشتن برنامه معیاری برای مقایسه موفقیت شما فراهم می کند.
17. هرمیون وی: کسب و کار خود را شروع کنید.
هرمیون وی (Hermione Way) مؤسس وبسایت WayMedia و مجموعه تلویزیونی واقع گرایانه «استارتاپ ها: سیلیکون ولی» در مصاحبه ای با NerdWallet گفت، «هیچ زمان راحت تری برای آغاز کردن کسب و کار هستی نداشته است. ابزارهای آنلاین زیاد زیادی هستی دارد. فقط آغاز کنید، و اگر شکست بخورید می توانید بروید و شغلی معمولی به دست آورید، ولی به قدری چیز در درازا راه یاد می گیرید که تجربه ای عالی برایتان خواهد بود.»
18. جان چن: سوپراستار بودن می تواند به حرفه شغلی شما گزند وارد کند.
جان چن (John Chen) مدیرعامل کمپانی بلک بری در پستی در لینکدین نوشت، «بیشتر کارکنان اندیشه می کنند که بهترین مسیر برای اثر دادن ارزش خویش به رییسشان و ترقی شغلی این است که هر کاری که سپریدن می دهند را مدام به رخ بکشند. درست است که باره توجه قرار اخذ به خاطر کاری که سپریدن می دهید و ارزشی که اضافه می کنید دارای اهمیت است، اما اینکه تمام سربلندی را به نام خویش بزنید می تواند همکارانتان را دلسرد کند.» او آگاهی می دهد که این پیشه می تواند رییس شما را هم مایوس کند.
«اینکه خیلی تلاش کنید لغایت نشان دهید که شما سوپراستار هستید به من می گوید که تنها به چیزی که برای خودتان سود دارد اهمیت می دهید، و خود شرکت چندان برایتان مهم نیست.»
19. سالی ستا: هرگز تنها ناهار نخور.
سالی ستا (Salli Setta) رییس رستوران های رشته ای غذای دریایی رد لابستر در گفتگو با بیزنس اینسایدر می گوید مهم است که در هنگام ناهار از پشت صفحه لپ تاپ خویش بلند شوید چرا که ناهار، فرصتی عالی برای شبکه سازی است.
اینکه همیشه ناهار خود را با فرد دیگری صرف کنید دو مزیت عمده دارد. می توانید اطلاعاتی به دست آورید که به شما کمک خواهد کرد «در باره شغل تان به شکلی متفاوت فکر کنید»، و در ضمن در شبکه شغلی فرد سایر قرار می گیرید.
ستا می گوید، «مسئله این نیست که بگویی "سلام، پیمان است در باره چه چیزی حرف بزنیم، بیا راجع به ورزش صحبت کنیم"، مهم این است که قصد این ناهار را در ذهن خویش معرفی کنید و از قبل در باره چیزهایی که می خواهید بپرسید و موضوعاتی که می خواهید مطرح کنید حاضر باشید.
20. دیپاک چوپرا: از حکمت عدم قطعیت پیشباز کنید.
دیپاک چوپرا (Deepak Chopra) مؤلف و مؤسس پای بست، چوپرا در نوشتار ای در وبسایت لینکدین نوشت که ای کاش از حکمت عدم قطعیت در سنی جوان تر پیشباز کرده بود.
او نوشت، «در ابتدای حرفه پزشکی خودم، دقیقاً می دانستم به کجا قبل می روم. ولی روی عدم قطعیت زندگی، و اینکه عدم قطعیت چه شغل می تواند با افراد سپریدن دهد، حساب مفتوح نکرده بودم.
ای کاش آن سررسید مانند حالا می دانستم که حکمتی در عدم قطعیت خفته است، اینکه دری را به روی ناشناخته ها باز می کند، و زندگی فقط از طریق ناشناخته ها می تواند به طور همیشگی تجدید شود.»
انواع هوش
هوش چیزی است که ارزیابی و اندازه گیری آن شغل ساده ای نیست چون انواع زیاد متفاوتی دارد.
در سنه ۱۹۸۳، دکتر هاوارد گاردنر آموزگار دانشگاه هاروارد، مفهوم جامع تری از هوش ارائه عدل و آن را چند-هوشی نامید.
تئوری او با نظریات سنتی در این رابطه که می گفتند “آیا می توانید وقایع را به خاطر بسپاری، ریاضیات اتمام دهی، بخردانه اندیشه کنی و جمله های صحیح بنویسی؟” کاملاً مغایر بود و دیدگاهی زیاد جامع تر برای قضاوت در مورد هوش افراد داشت.
چگونه میزان هوش افراد را اندازه گیری کنیم؟
طبقه بندی اولیه دربرگیرنده ۷ تقسیم بود که هر کدام بخش های متفاوتی از هوش را شامل می شد:
هوش و دانش زبانشناختی: چیرگی شغل کردن با زبان و کلمات. گاهاً می بینیم که بعضی قادر به تکلم به چندین زبان مختلف هستند، در حالیکه بعضی در یادگیری یکتا هم عاجز اند.
هوش بخردانه و ریاضی: حل دشواری ها به طریقی کاملاً منطقی. نوعی از هوش که بیشتر شامل کتابخوانان است.
هوش موسیقی: قابلیت اندیشه کردن در قالب نُت های موسیقی و ریتم. چه در نواختن و چه در آهنگ سازی.
هوش فضایی: حل دشواری ها به چهره بصری، در مغز فرد. جهت یابی و ناوبری از مهمترین آنهاست ولی توانایی در هنر، تندیس سازی و طراحی نیز از این تقسیم اند.
هوش تحرک فیزیکی: داشتن توانایی در جنبش عضلات و دیگر حرکات ورزشی.
هوش میان فردی: توانایی شناخت احساسات، حالات و عواطف دیگران. چیرگی های اجتماعی.
هوش داخل فردی: آگاهی از خودمان، احساسات و افکار خودمان.
نکاتی که باید به خاطر داشته باشید
یکی از اصلی ترین قانون های تعیین هوش کسان این است که هیچ گاه اندیشه نکنیم تعلیم و تحصیلات با هوش و نیرو ی ادراک یکسان است.
حتماً باید الی به حال برخورد کرده باشید که هر فردی با مدرک تحصیلی از بهترین دانشگاه دنیا، فرد باهوشی نیست، و هر فردی هم که نتوانسته حتی تحصیلات دبیرستانی را به پسین برساند خنگ و مختصر هوش نمی باشد.
همانور که نظریه ی چند-هوشی نشانه می دهد، هر فردی قابلیت های گوناگون دارد و همه یکسان نیستند.
به عنوان یک قانون کلی، باهوش ترین افراد جامعه ی ما تنها افرادی هستند که از مختصر بودن اطلاعات و اخطار هایشان مطلعند.
چگونه میزان هوش کسان را اندازه گیری کنیم؟
هیچوقت به کسی اینقدر اطمینان نکنید که بگویید او پذیرش هر سوالی را می داند و اندیشه می کند که هر مبحثی را می توان با تئوری خوب ضد بد حل کرد.
هوش، نیرو ی فهم این مسئله است که هر مشکلی میتواند گذرگاه حل های مختلف داشته باشد، حتی اگر ما گرد را بر گذرگاه حل های دیگر ترجیح دهیم.
برخلاف آنچه ممکن است اندیشه کنید، باورپذیری اینکه چیزی را نمی دانید، گرد از علائم باهوشی شما است به جای اینکه تظاهر کنید که از آن هشدار دارید.
چون اگر پیشه را اشتباه انجام دهید، و دیگران این موضوع را بفهمند، کاملاً منگ جلوه خواهید کرد.
چه باید کرد…
هیچ گذرگاه مطمئن و کاملی برای تعیین هوش افراد نیست و نخواهد بود. ولی پرتو ها و علائم زیادی هست که با پیگیری کردن آنها می توانید نتیجه گیری کلی داشته باشید.
اما باید سوالات درست و به درد بخور از فرد بپرسید. در اینجا به مواردی اشاره میکنیم، آنها را به خاطر بسپارید.
1. سوالات کلی بپرسید، نه سوالات ویژه و ویژه
همه ی کسان با درصد هوش متوسط می توانند اصول علمی و اعداد و مسائلی از این قبیل را به خاطر بسپارند. سوالات انتزاعی و خیالی دشوارتر هستند.
2. به تعقیب پذیرش های درست و عقلانی باشید
آیا به نظر می رود که فرد مشغول تکرار آن چیزی است که در روزنامه مطالعه کرده است؟ یا خویش واقعاً در باره این مسائل اندیشه کرده است؟
به واژه ها قلمبه سلمبه ای که بی جا به نظر می رسند و اشتباهاً بهرهگیری می شوند دقت داشته باشید
بعضی افراد خو دارند که با استفاده از کلماتی که به نما گیرا و پرابهت هستند خود را بزرگ کنند. اگر استفاده از کلماتشان نابه جا بود، یادداشت بردارید.
3. تعقیب کلمات کلیدی باشید
به طور نمونه به کارگیری کلمه ی “پیش گستر” اشاره به این دارد که فرد از جملات کلیشه ای بهرهگیری می کند.
4. پیگیری عبارات و جملات کلیشه ای باشید
استفاده ی بسیار از جملات کلیشه ای نشان ی بدی است، اما استفاده از همین کلیشه ها به طرزی باطل موضوع را بدتر هم می کند.
5. سوالاتی بپرسید که خودتان جوابش را می دانید
اگر سوال را درست جواب دهند یا اینکه بگویند نمی دانند خوب است. اما اگر سعی در سفسطه کردن کنند، حواستان باشد.
6. حضور ذهن و نیرو استدلالش را محک بزنید
فقط حافظه ی او را تست نکنید، کمی هم قدرت تعقل آنها را محک بزنید و ببینید که آیا می توانند بعضی از سوال ها را با استدلالات بخردانه جواب بدهند.
چگونه میزان هوش افراد را اندازه گیری کنیم؟
7. عقیده او را در باره چیزی بپرسید
ببینید می توانند در باره موضوعات گوناگون عقیده خود را ابراز کنند یا اینکه فقط قادر به حفظ یکسری اصول علمی هستند.
8. چیرگی های اجتماعی او را رسیدگی کنید.
ببینید در تصادف با سایرین چطور رفتار می کنند.
9. طریقه ی گفتگو کردن او را بسنجید
تجربه های زیادی نشانه دیتا است که افرادی که در پیش درآمد کودن و احمق جلوه میکردند، نابغه و افرادی بسیار باهوش بوده اند. به همین دلیل است که این مسائل هیچگاه نباید از روی ظاهر نتیجه گیری شوند.
درست است که هوش به طور کلی چیز خوبی است، ولی در کناره خاصیت های خوب اخلاقی فرد است که زیباتر می شود. باهوش بودن یک چیز است، اما دانستن اینکه چطور از این هوش کاربرد کنید زیاد مهمتر است.
افرادی که کامیاب می شوند، لزوماً همیشه افراد باهوشی نیستند. آنها تنها می دانند که چطور از هوششان کاربرد کنند.
قدم اول، دوستداشتن
نخستین توصیه ما این است: اگر کتابی را اخ ندارید، نخوانید. نخستین قدم برای کتابخوانشدن، دوستداشتن است.
زندگی آنقدر هم بلند نیست که ما با دوستنداشتههایمان آن را طی کنیم. پس در کتابخوانی هم پروا کنید، کتابی را برگزیدن کنید که همنشین دارید و از خواستن آن لذت میبرید.
چگونه یک کتابخوان حرفهایشوم؟
اگر میخواهید یک کتابخوان حرفهای شوید، نخست کتاب را پیش چشم قرار دهید و ببینید آیا از خواستن این کتاب لذت میبرید یا خیر؟ میتوانید تقسیم کوتاهی از کتاب منتخب خود را هم بخوانید.
اگر ارتباط برپا کردید، آن کتاب را برای مطالعه گزینش کنید.
با کتاب همراه شویم
یکی از راههای ترویج کتابخوانی در دسترسبودن آن است. در میانی درگیریها و مشغلههای روزانه زمانهای بسیاری هستی دارد که میتوان از آن بهعنوان فرصتی برای کتابخوانی سهم برد.
در زمانهایی که به کتاب دسترسی داشته باشیم؛ بهترین زمان برای کتابخوانی است؛ زمانهای انتظار، مترو و... . اگر آدمی نیستید که به سادگی کتاب دستتان بگیرید و بخوانید، در مرحله نخست همش یک کتاب همراه خویش داشته باشید و هرکجا که میروید، با خود ببرید.
میتوانید از کتابهای کمحجم هم استفاده کنید. اگر هم علاقهای به حمل کیف و کتاب ندارید، به کارگیری کتابخوان الکترونیکی را توصیه میکنیم.
تعیین موعد کتابخوانی
شما چه ساعتی در روز خوراک میخورید؟ پذیرش به این سوال برای شما ساده است؛ چون شما زمانهای مشخصی را برای صرف خوراک تعیین کردهاید.
چگونه یک کتابخوان حرفهایشوم؟
این سوژه را در دامنه کتابخوانی نیز باید دنبال کنید. زمانهای مشخصی را برای کتابخوانی تعیین کنید. بهطور مثال، پیش از خوابیدن سررسید مناسبی برای کتابخوانی است؛ این یک مسیر عالی برای پایاندادن به روز است و راهی موثر برای آرامش قبل از خواب.
شما میتوانید این سررسید را برای کتابخوانی انتخاب کنید. اگر شما یک مهلت تعیینشده برای انجام کتاب داشته باشید، میتوانید مطمئن باشید که زمان لازم برای احضار آن کتاب را در بین روز و شبهایتان پیدا میکنید.
از کتابخوانی لذت ببرید
چرا از کتابخوانی لذت نمیبریم؟ پرسشی که چندی از افراد مطرح میکنند؛ یگانه از انگیزه ها عدم لذت کتابخوانی؛ نبود مکان مناسب برای کتابخوانی است.
شما میتوانید برای خواستن کتاب، به کتابخانه بروید. چه بسا مدتهاست به کتابخانه نرفتهاید، ولی بهتر است مجددا سری به یک کتابخانه بزنید.
امروزه کتابخانهها نسبت به پیش فضاهای بهتری را دارا هستند؛ فضای بسیار مناسبی برای کتابخوانی. اگر هم رفتوآمد به کتابخانه برایتان مشکل است.
نحوه کتابخواندن هم میتواند در میزان لذت کتابخوانی تاثیرگذار باشد. دقت کنید لحن، اراده بیان و حالت چهرهتان را با متن هماهنگ کنید.
اشتراکگذاری کتاب
دوستان کتابخوان برای خود بیابید؛ یک اصل بین کتابخوانهای حرفهای رایج است: آدمهایی که عاشق کتاب هستند، سعی میکنند با سایر آدمهای عاشق کتاب متصل شوند.